داستانک بهترین و زیبا ترین داستانک ها
| ||
|
برچسبها: داوینچی موقع کشیدن تابلوی"شام اخر"دچار مشکل بزرگی شد می بایست "نیکی"را به شکل عیسی و"بدی"را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم داشت به او خیانت کند به تصویر میکشید. برچسبها: کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجوی سامورایی به هم خورد:« پیرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده!» برچسبها: مردي تخم عقابي پيدا كرد و آن را در لانه مرغي گذاشت . عقاب با بقيه جوجه ها از تخم بيرون آمد و با آن ها بزرگ شد . در تمام زندگيش ، او همان كارهايي را انجام داد كه مرغ ها مي كردند ؛ براي پيدا كردن كرم ها و حشرات زمين را مي كند و قدقد مي كرد و گاهي با دست و پا زدن بسيار ، كمي در هوا پرواز مي كرد . برچسبها: وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند. به نظر می رسید پول زیادی نداشتند. برچسبها: پنجاه و نه؛ پنجاه و هشت؛ پنجاه و هفت ... برچسبها: - زرد یا سرخ؟! نکنه بازم هردوشونو می خوای...؟! برچسبها:
آهای ... دخترک برگشت، چه بزرگ شده بود. پس کبریتهایت کو؟ پوزخندی زد، گونه اش آتش بود، سرخ، زرد... میخواهم امشب با کبریت های تو، شهر را به آتش بکشم!
دخترک نگاهی انداخت، تنم لرزید... کبریتهایم را نخریدند، سالهاست تن میفروشم... می خری !!!؟؟؟ برچسبها:
چهار نفر بودند.
اسمشان اینها بود.
همه کس، یک کسی، هر کسی، هیچ کسی.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام می رساند، هرکسی می توانست این کار را بکند ولی هیچ کس اینکار را نکرد. یک کسی عصبانی شد چرا که این کار کار همه کس بود اما هیچ کس متوجه نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری شد هرکسی، یک کسی را سرزنش کرد که چرا هیچ کس کاری را نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد!!؟
حالا ما جزء کدامش هستیم؟؟؟
برچسبها:
مشتری متمولی وارد سلمانی یک شهر کوچک شد . آرایشگر ساده با دیدن یک آدم شیک پوش و مرتب در مغازه اش ذوق زده شد و به گرمی از او استقبال کرد . سپس خمیر ریش را توی دستش خالی کرد . تف گنده ای به داخل آن انداخت و با فرچه شروع به مالیدن ان به صورت مشتری نمود ! مشتری با عصبانیت پرسید : داخل خمیر ریش تف انداختی ؟ سلمانی جواب داد : چون شما مشتری مخصوص ما هستید این کار را کرده ام. برای مشتریان معمولی مستقیماً توی صورتشان می اندازم .... ======== بزرگترین مشکلات بشر از عدم آموزش او نشات میگیرد ... گاهی کارهایی را انجام میدهیم که زشت و اشتباه هستند ...
ولی تاکنون کسی آموزش در این خصوص به ما نداده است ...
برچسبها: |
|
[ طراحي : داستانک ها ] [ design thems by::: DASTANAK.TK ] |