بازی های اندروید

داستانک

داستانک
بهترین و زیبا ترین داستانک ها
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بلک استوریز و آدرس blackstorys.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قدرداني

 

اين پيام نه تنها براي بچه هايمان بلکه براي همه ما که در اين جامعه امروزي زندگي مي کنيم موثر مي باشد.

 

يک شخص جوان با تحصيلات عالي براي شغل مديريتي

در يک شرکت بزرگ درخواست داد. در اولين مصاحبه پذيرفته

  شد؛ رئيس شرکت آخرين مصاحبه را انجام داد. رئيس شرکت از شرح

 سوابق متوجه شد که پيشرفت هاي تحصيلي جوان از دبيرستان تا پژوهشهاي

  پس از ليسانس تماماً بسيار خوب بوده است، و هرگز سالي نبوده که نمره نگرفته باشد.

رئيس پرسيد: ((آيا هيچ گونه بورس آموزشي در مدرسه کسب کرديد؟))

جوان پاسخ داد: ((هيچ.))

رئيس پرسيد: ((آيا پدرتان بود که شهريه هاي مدرسه شما را پرداخت کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((پدرم فوت کرد زماني که يک سال داشتم، مادرم بود که شهريه هاي

مدرسه ام را پرداخت مي کرد.))

رئيس پرسيد: ((مادرتان کجا کار مي کرد؟))

جوان پاسخ داد: ((مادرم بعنوان کارگر رختشوي خانه کار مي کرد.))

رئيس از جوان درخواست کرد تا دستهايش را نشان دهد.

جوان دو تا دست خود را که نرم و سالم بود نشان داد.

رئيس پرسيد: ((آيا قبلاً هيچ وقت در شستن رخت ها به مادرتان کمک کرده ايد؟))

جوان پاسخ داد: ((هرگز، مادرم هميشه از من خواسته که درس بخوانم و

کتابهاي بيشتري مطالعه کنم. بعلاوه، مادرم مي تواند سريع تر از من رخت بشويد.))

رئيس گفت: ((درخواستي دارم. وقتي امروز برگشتيد، برويد و دستهاي مادرتان را تميز کنيد،

و سپس فردا صبح پيش من بياييد.))

جوان احساس کرد که شانس او براي بدست آوردن شغل مديريتي زياد است.

وقتي که برگشت، با خوشحالي از مادرش درخواست کرد تا اجازه دهد دستهاي او را تميز کند.

مادرش احساس عجيبي مي کرد، شادي اما همراه با احساس خوب و بد، او دستهايش را به مرد جوان

نشان داد. جوان دستهاي مادرش را به آرامي تميز کرد. همانطور که آن کار را انجام مي داد اشکهايش

سرازير شد. اولين بار بود که او متوجه شد که دستهاي مادرش خيلي چروکيده شده،

و اينکه کبودي هاي بسيار زيادي در پوست دستهايش است. بعضي کبودي ها خيلي دردناک

بود که مادرش مي لرزيد وقتي که دستهايش با آب تميز مي شد.

اين اولين بار بود که جوان فهميد که اين دو تا دست هاست که هر روز رخت ها را مي شويد تا

او بتواند شهريه مدرسه را پرداخت کند. کبودي هاي دستهاي مادرش قيمتي بود که مادر مجبور بود

براي پايان تحصيلاتش، تعالي دانشگاهي و آينده اش پرداخت کند.

بعد از اتمام تميز کردن دستهاي مادرش، جوان همه رخت هاي باقيمانده را براي مادرش

يواشکي شست.

آن شب، مادر و پسر مدت زمان طولاني گفتگو کردند.

صبح روز بعد، جوان به دفتر رئيس شرکت رفت.

رئيس متوجه اشکهاي توي چشم هاي جوان شد، پرسيد:

((آيا مي توانيد به من بگوييد ديروز در خانه تان چه کاري انجام داده ايد

و چه چيزي ياد گرفتيد؟))

جوان پاسخ داد: ((دستهاي مادرم را تميز کردم، و شستشوي همه باقيمانده رخت ها را نيز تمام کردم.))

رئيس پرسيد: ((لطفاً احساس تان را به من بگوييد.))

جوان گفت:

1-اکنون مي دانم که قدرداني چيست. بدون مادرم، موفقيت امروز من وجود نداشت.

2-از طريق با هم کار کردن و کمک به مادرم، فقط اينک مي فهمم که چقدر سخت و دشوار

است براي اينکه يک چيزي انجام شود.

3-به نتيجه رسيده ام که اهميت و ارزش روابط خانوادگي را درک کنم.

رئيس شرکت گفت: ((اين چيزيست که دنبالش مي گشتم که مديرم شود.))

مي خواهم کسي را به کار بگيرم که بتواند قدر کمک ديگران را بداند، کسي که زحمات ديگران را

براي انجام کارها بفهمد، و کسي که پول را بعنوان تنها هدفش در زندگي قرار ندهد. شما استخدام شديد.

بعدها، اين شخص جوان خيلي سخت کار مي کرد، و احترام زيردستانش را بدست آورد.

هر کارمندي با کوشش و بصورت گروهي کار مي کرد. عملکرد شرکت به طور فوق العاده اي بهبود يافت.

 

يک بچه، که حمايت شده و هر آنچه که خواسته است از روي عادت به او داده اند،

((ذهنيت مقرري)) را پرورش داده و هميشه خودش را مقدم مي داند. او از زحمات والدين خود

بي خبر است. وقتي که کار را شروع مي کند، مي پندارد که هر کسي بايد حرف او را گوش دهد، زماني که

 مدير مي شود، هر گز زحمات کارمندانش را نمي فهمد و هميشه ديگران را سرزنش مي کند. براي اين جور شخصي،

که ممکن است از نظر آموزشي خوب باشد، ممکن است يک مدتي موفق باشد، اما عاقبت احساس کاميابي نمي کند.

او غر خواهد زد و آکنده از تنفر مي شود و براي بيشتر بدست آوردن مي جنگند. اگر اين جور والدين حامي هستيم،

آيا ما داريم واقعاً عشق را نشان مي دهيم يا در عوض داريم بچه هايمان را خراب مي کنيم؟

 

شما مي توانيد بگذاريد بچه هايتان در خانه بزرگ زندگي کنند، غذاي خوب بخورند، پيانو بياموزند،

تلويزيون صفحه بزرگ تماشا کنند. اما هنگامي که داريد چمن ها را مي زنيد، لطفاً اجازه دهيد آن را تجربه

کنند. بعد از غذا، بگذاريد بشقاب و کاسه هاي خود را همراه با خواهر و برادر هايشان بشويند.

براي اين نيست که شما پول نداريد که مستخدم بگيريد، مي خواهيد که آنها درک کنند، مهم نيست که

والدين شان چقدر ثروتمند هستند، يک روزي موي سرشان به همان اندازه مادر شخص جوان سفيد خواهد شد.

مهم ترين چيز اينست که بچه هاي شما ياد بگيرند که چطور از زحمات و تجربه سختي قدرداني کنند و

ياد بگيرند که چطور براي انجام کارها با ديگران کار کنند
 
 
 
 
 








نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 22:58 ] [ امیرحسین کریمی ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ بلک استوریز خوش آمدید...امیدوارم لحظاتی خوش را در اینجا سپری کنید...نظر یادتون نره
امکانات وب

ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 36
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 40
بازدید ماه : 184
بازدید کل : 1939
تعداد مطالب : 158
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

SEO .5 onLoad and onUnload Example